مرز تنهایی

Hey I want to be alone .... You and your love is a lie.... Everything is a lie, but god
 
درباره وبلاگ

 

موضوعات

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 50
بازدید کل : 34336
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 306
تعداد آنلاین : 1



 
خسته ام از تو .... خدا را می خواهم

 

حال مدتهاست که دیگر نامه ای به مقصد نمی رسد ....

حال بعد از آن همه سال .... بعد از آن همه دوری هوس دزدیدن قلب من باز خوره جانت شده است....

بویش را می شنوم!! .... بوی تلخ عطر آشنای تو .. !!!!

پس بگو که قرار است باز تو از این نزدیکی ها گذر کنی و من نمی دانستم....!!!!

یکی نیست که تو را بگوید ..که تو!!! این همه مدت که سایه سنگین سکوت ، بلای سبکی روح خسته ام شده بود

کجا بودی ؟!!! ....

باید بگویم که خیلی دیر آمده ای ..... !!! باز دلت می خواهد گریه کنی ...!!! صبر کن مگر نمی بینی هوا بارانیست !!!
 

آموخته ام برای زخم هایی که بر دلم گذاشته ای پیش هیچ کیکاووسی گردن کج نکنم....!!

زخم بر دلم دارم و خدا نمک بر زخم هایم می پاشد .... من پیچ و تاب میخورم و دیگران گمانشان است که میرقصم!!!

من این پیچ و تاب را دوست دارم ... زیرا به یاد می آورم مثل تو سنگ نیستم،چوب نیستم،خشت نیستم وانسانم...

دلم می گوید از جانت دست بردار ولی از زخم دلت نه!!!زیرا که زخم در پی نوشداروست...وگرنه عشق نخواهی

یافت ... و اگر عشق نخواهی خدایی نخواهی دید .... خدا در همین نزدیکی هاست .... اینجا مرز تنهایی است و

من....!!!

 

پ . ن : هر روز که می گذرد یک قدم به مرگ و قیامت نزدیک تر می شوم ... به خدا چه طور؟؟؟؟

 


دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط hellboy



............I WANT WALK ALONE ... JUST IT

ساعت 23:41 به وقت تنهایی...

قدم زنان در جاده بی انتهای دلم می روم.... رو به سقوط....

سکوت سنگینی حکم فرماست .... تنهای تنهایم ولی.....

این تنهاییم را به لحظه ای با تو بودن نمی دهم....

یکی صدایم می زند....

دود سیگارم ماه را از نگاهم گرفته است ... جز خودم چیزی نمی بینم....

و او جز عشق چیزی نمی خواهد.... آن صدا را می گویم ...

تو در دلم مدتهاست که مرده ای .... تو همچون مومیایی شده ای....

دارم با چشمان بسته سقوط می کنم ... آن صدا چه آشناست...

آن صدا ، صدای خــــــــــــــــــــــــــداســـت ... اینجا مرز تنهایی است ...و من شاهزاده تنهایی


چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, توسط hellboy